لحظه ای نیست به یاد تو نباشم خورشید
دفتر خاطر من بی تو سفید است٬ سفید
دل بی طاقت من مشت زند بر سینه
به خیالش تو در آغوش منی عشق و امید
روی زیبای تو هر لحظه مرا در چشم است
کاین همه دشت دل انگیز به هر سوی ندید!
غم دوری تو آنگاه که می گیرد اوج
مرغ دل می پرد از شاخه این مجنون بید
کاش بودی و سر انگشت لطیفت می برد
چین اندوه ز روی منِ نشنیده نوید
کاش من بودم و با حرف قشنگی از نو
لب افسونگر تو از ته دل می خندید
کاش با معجزه ای فاصله مان کم می شد
یا که می رفت سفر ابر جدایی٬ خورشید