بتاب از هر طرف ای آفتابم
که روی از روی ماهت برنتابم
من از چشم تو می بینم جهان را
نگاهم کن که خود را باز یابم
دلم بردی به مژگان سیاهت
از این دلدادگی غرق ثوابم
من از آن درد بی درمان که دانی
نمی میرم ٬ مگر گیرم جوابم
زبانم بند می آید بگویم
میان کهنه و نو در عذابم
غزل با عشق می گویم بدانید
ندارد کهنه و نو عشق نابم
مرا خورشید در کار دل انداخت
همین بوده است و باشد انتخابم
سلام جناب مثقالی.
لذت بردم از غزل زیباتون. ممنون از دعوتتون.
زبان روانی در سرایش دارید و البته در این غزل وزن انتخابیتون هم به روانی شعر بیشتر کمک کرده بود. فقط مثل بقیه کاراتون از زبان معیار کمی دور بود. البته فکر می کنم علاقه شخصیتون اینه که به این زبان بنویسید.
موفق و برقرار باشید.
ممنون از ابراز لطف و نظرتان
سعی خواهم کرد کم کم به زبان معیار دست یابم و البته خودم نیز در زبان معیار موثر شوم
شاد باشید و سربلند
سلام
وای همیشه شعراتون قشنگند ولی این خیلی زیبا بود
خسته نباشید
چشمان من
خورشید نیست
اما خیره بر خاک نشسته ام
میدانم
بذری که کاشته ام
بی گرمی نگاه منتظرم
سبز نخواهد شد.
ممنون از ابراز لطف تون
موفق باشید
سلام
خیلی قشنگ بود لذت بردم.
لطف دارین
ممنون
غزل با عشق می گویم بدانید
ندارد کهنه و نو عشق نابم
-------------
همیشه آنقدر زیبا مینویسین که وصف لذت بردن از غزلهاتون واقعا سخته ....
شاد زی مهر افزون
غزل بانو
وقتی آدم بدونه خواننده های گرانقدری مثل شما و دیگر دوستان داره ٬ نمی تونه بد بنویسه
مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد
شاد و خرسند باشید
سلام آقا حسین
شعر خیلی قشنگی بود خیلی لذت بردم مرسی خبرم کردی
سلام بر دوست همیشگی من
خیلی زیبا و دلنشین بود
امیدوارم همیشه موفق باشید
سلام
و تشکر از لطف شما آقای مثقالی گرامی...
شعر های شما رو خوندم و لذت بردم....
باز هم از بابت نظر تون ممنونم...
شاد باشید
شاید میان باغچه پنهاناند
واژههای خونین.
.
.
.
.
.
● دعوت به ششمین مراسم خوانش تقویم عقربهدار ماههای بهار:
● ● ● ● ● ● نگاه "پرویز خائفی" به «تقویم عقربهدار ماههای بهار»