ماهور

وبلاگ شخصی حسین مثقالی

ماهور

وبلاگ شخصی حسین مثقالی

خواب

 

 

تو دنیا خواب هایی هست که آدم هیچ وقت از آنها بیدار نمی شود. یکی از این خواب ها را می بینم. هر چه او را صدا می زنم تا از اتاق خواب بیرون بیاید و صبحانه بخورد ، گوش نمی دهد.

-       آدمیزاد توی خواب کَره ، کوره ، مغزش خاموشه.

می خندم:

-       یه باره بگو مرده دیگه!

وقتی در اتاق را باز می کنم ، روی تشک ابری اش دراز به دراز مُرده است. ولی خیال می کنم خواب است. مثل هر روز ، یک ساعت هم بیشتر طول می کشد تا بیدارش کنم. وقتی بیدار می شود ، فحش خواهر و مادر نصیبم می کند. می گویم:

-       این فحش ها به خودت هم بر می گرده ها !

گوشش بدهکار نیست. باز فحش می دهد.

امروز گوشش بیشتر از همیشه کر است. لابد وقتی بیدار شود فحش می دهد که چرا به موقع بیدارش نکرده ام.

-       فردا صبح زود ، قرار مهمی دارم. بالا غیرتاً این دفعه رو به موقع بیدارم کن.

آب مسواک زردم را با شست خشک می کنم. چشم غره می رود و می گوید:

-       سر ساعت شیش.

ساعت از هشت هم گذشته است. هر کاری می کنم بیدار نمی شود! می خواهم  به او دست بزنم ولی می ترسم.

-       وقتی خوابم ، بهم دست نزن ، می فهمی؟ . . . یه جوری می شم. مثل اینه که چاقو بزنی به روحم!

بیدار نمی شود. کم کم می فهمم ولی نمی خواهم باور کنم. رنگ رویش سفید شده است.

با ریش سفیدش بازی می کند و از آن بالا می گوید :

-       خواب برادر مرگ است!

می گویم :

-       پا شو خبر مرگت . . . به قرارت نمی رسی ها !

شاید مرگ را دوست دارد که اینقدر می خوابد. من که از شنیدن اسمش هم ، مو بر تنم سیخ می شود. از شب مرگش دیگر خواب به چشمم نمی آید. شمعی روشن می کنم و می گذارم روی میز وسط اتاق. دستم از هُرم شعله اش کبود می شود. خیالم راحت است که خواب به خواب نمی روم.

وقتی می گذارمش توی قبر ، پیرمرد می گوید :

-       به پهلو بخوابونش ، به پهلوی راست.

-       عادت داشت به پهلوی چپ بخوابه!

به کتاب کهنه اش نگاه می کنم و می گویم :

-       اگه به پهلوی چپ بخوابی ، فشار می آد به قلبت.

-       بذار بیاد!

شاید می داند که خواب برادر مرگ است. شاید از عمد به پهلوی چپ می خوابد.

-       مگه من با تو چی کار کردم؟

نگاهم می کند ولی راستش را نمی گوید :

-       هیچی . . . چاییت سرد نشه.

یک قوری بزرگ چای درست می کنم و می گذارم روی میز.

-       چند بار باید بگم؟! . . . یه چیزی بذار زیر قوری تا سفره نسوزه.

عمداً چیزی نمی گذارم. شاید فقط توی خواب از دستم راحت است ، که اینقدر زود می خوابد. اگر می دانستم با چه خیالی به رختخواب می رود ، نمی گذاشتم. کاشکی شب نمی شد که مجبور نباشیم همدیگر را ببینیم.

اولین شبی است که نمی بینمش. اگر بود حتماً خوابیده بود. ولی باز هم خوب بود. ساعت دوازده است ولی اصلاً خوابم نمی برد. تصمیم می گیرم نخوابم. هیچوقت.

-       در خواب روح از بدن مفارقت می کند . . .

پشتش را می خاراند و می گوید.

-       خدا رو شکر که توی خواب مُرد تا تو برای افاضاتت بهانه ای پیدا کنی.

توی دلم می گویم. ادامه می دهد :

-   . . . مثل زمان مرگ! فرق خواب و مرگ این است که در خواب ، روح به بدن مراجعت می کند اما در مرگ نه!

دیگر نمی خوابم. هیچوقت. معلوم نیست روحم با روح او دعوا مرافعه نکند. شاید دیگر نتواند برگردد.

-       وقتی مُردم از دستم راحت می شی ، می شی رییس خودت!

نمی شوم. رییسم می گوید :

-   کارهاتون مثل سابق مرتب نیست. مرگ عزیز سخته ، ولی کار هم ضوابط خاص خودش رو داره. خونه که هستین استراحت کنین. مگه می میرین اگه یه کم بخوابین؟!

اگر هم بخواهم ، دیگر خوابم نمی برد. روحم دست و پاگیرم شده. یک لحظه هم دست از تنم بر نمی دارد. از همه چیز با خبرم. حتی اگر نصف شب ، زن و مرد همسایه توی آپارتمان شان راه بروند ، می فهمم. یا اگر سوسکی ساعت دو و نیم صبح از سوراخ حمام خارج شود.

-       اینقدر سوسک ها رو با دمپایی نکش. لااقل براشون سم بریز.

-       نمی فهمم ، اصلاً خدا سوسک رو برا چی آفرید؟

-       به همون دلیل که من و تو رو آفرید.

می گوید و می رود بخوابد.

اگر بخوابم ، دیگر بیدار نمی شوم. پشت در آپارتمان این پا و آن پا می کند. کلید توی قفل می چرخد. نگاهی به من می کند ، مثل همیشه. کت و شلوارش را توی راه اتاق خواب در می آورد. صدای آب دادن گل ها از حیاط خانه همسایه      می آید. پیرزن خوابش نمی برد. شاید او هم از ترس بیدار نشدن ، نمی خوابد.

روی تشک ابری اش خوابیده است. شاید می خواهد از راه خواب ، دوباره به دنیا برگردد.  

-       از دستت راحت شدم. دیگه هیشکی لیف نزدنَ مو به رُخم نمی کشه!

آرام و بی صدا دستم را فرو می کنم توی موهایش. جوابم را نمی دهد. از این حرف ها گذشته است. کنارش می خزم. به پهلوی چپ ، روبرویش می خوابم و چشمهایم را می بندم. دیگر با او هیچ اختلافی ندارم.

                                                                مرداد 1386  

نظرات 2 + ارسال نظر
amir dehnavi یکشنبه 2 خرداد 1389 ساعت 02:35 ب.ظ http://www.taninblog.persianblog.ir

سلام. دوست عزیزم خوشحالم که وبلاگی پربار دارید. از طرف سایت لینک نگار دات کام مزاحمتون میشم. تو این سایت سیستمی کاملا هوشمند طراحی کردیم که با توجه به پارامترهای کاملا عادلانه که از گوگل دریافت می کند تعداد بازدید شما را دریافت کرده و در گوگل و موتورهای جستجوی دیگه مثل یاهو ثبت می کنه. بنابراین هم مطالبتان در سایت ثبت می شود و هم در گوگل ایندکس میشود و هم اینکه تو کلی وبلاگ دیگه هم به نمایش در میاد حسن این کارم اینه که بازدیدتون بیشتر می شه و می تونین سایت پربازدهی رو مدیریت کنید. شما می تونید به هنگام آپ دیت وبلاگ خود لینک مطلب جدید رو تو لینک باکس قرار بدید تا در مدت زمان کمتری مطلبتون بازدید مورد نظرشو بگیره. برای ورود به جمع ما کافیه ثبت نام کنید و کد لینک باکس رو تو قالبتون قرار بدبد و بعدش لینکهاتون رو ثبت کنید. یه خواهش دیگه داریم اونم این که برای ثبت نام از اینترنت اکسپلور استفاده نکنید و از مرور گرهای دیگه ای مثل فایر فاکس، نت اسکیپ و ... استفاده کنید تا ثبت نام دقیق انجام بشه. قبل از ارسال لینک قوانین رو مطالعه بکنید و توجه داشته باشید که در صورت استفاده از یک لینک در زمان های مختلف سیستم به صورت هوشمند شما را حذف کرده و عضویت تان ملغی خواهد شد. اگر به مشکل برخوردین با ای دی ما تماس بگیرین تا کمکتون کنیم.

VpnServ یکشنبه 2 خرداد 1389 ساعت 03:20 ب.ظ http://www.1.vpnserv.biz

آیا از وضعیت بد اینترنت کشور خسته شده اید ؟ آیا از فیلترینگ گسترده داخلی جانتان به لبتان رسیده است ؟ پس بد نیست چیزهایی در مورد "وی پی ان" بدانید . درواقع همان فیلترشکن خودمان که محدودیتی در استفاده نداشته و به هیچ وجه در کاهش سرعت اینترنت شما تاثیر گذار نیست . برای کسب اطلاعات بیشتر از سایت ما دیدن کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد