ماهور

ماهور

وبلاگ شخصی حسین مثقالی
ماهور

ماهور

وبلاگ شخصی حسین مثقالی

چرا عشق مرا باور نداری

تو کز یک جرعه می مست و خماری چرا عشق مرا باور نداری 

تو کز روز ازل اندوهباری چرا عشق مرا باور نداری 

 

به چشمانت قسم آرام جانم بجز یادت نباشد در میانم 

بیا دیگر مشو از من فراری چرا عشق مرا باور نداری 

 

دلم پابند حس بی مثالت نگیرد بال و پر سوی خیالت 

بده جانم به دستانت سواری چرا عشق مرا باور نداری 

 

شنیدم گل به بلبل گفت دیشب مکن دیگر تو لب را باز از لب 

که گوش من پر است از مهر و یاری چرا عشق مرا باور نداری 

 

بهار عمر امروز است امروز مکن فکری ز فردا و ز دیروز 

که چون من عاشقی شیدا نداری چرا عشق مرا باور نداری 

 

من از ساقی شنیدم عشق یعنی تو باشی من نباشم طرفه عینی 

شنو این نکته از من یادگاری چرا عشق مرا باور نداری 

 

بیا مستم کن از ناز نگاهت بیا شادم کن از روی چو ماهت 

گناهم چیست با من بیقراری چرا عشق مرا باور نداری 

 

تو خورشیدی و من در سایه باشم ز دوری تو من بی مایه باشم 

خلاصم کن از این افغان و زاری چرا عشق مرا باور نداری