ماهور

ماهور

وبلاگ شخصی حسین مثقالی
ماهور

ماهور

وبلاگ شخصی حسین مثقالی

دستم به دامانت مرو

از دست یارم می رود دستم به دامانت مرو 

از چشم مستم می رود دستم به دامانت مرو 

 

مرغ دلم پر می زند هر گوشه ای سر می زند  

هر جا نشستم می رود دستم به دامانت مرو 

 

قلبم اگر باز ایستد جای تعجب نیست روح  

از داربستم می رود دستم به دامانت مرو 

 

گرد گلش پروانه وار دلدادگان بیشمار 

بالا و پستم می رود دستم به دامانت مرو 

 

باور نکردی عشق من چون نیست باور کردنی 

با اینکه هستم می رود دستم به دامانت مرو 

 

با رشته های عشق او خوش بست دستانم مگو 

چون من گسستم می رود دستم به دامانت مرو 

 

او رفت با اسب سفید من مانده ام با صد امید 

تا باز جستم می رود دستم به دامانت مرو 

 

خورشید برگرد و بتاب این شب ندارد بی تو تاب 

از دست یارم می رود دستم به دامانت مرو

دیوانگی

دیوانه ام دیوانه ام امروز تیمارم کنید 

با عاقلی بیگانه ام امروز تیمارم کنید 

 

مست و خراب باده ام از چشم او افتاده ام 

محبوس در میخانه ام امروز تیمارم کنید 

 

با نوعروسان خو مکن با دلبران واگو مکن  

افسون این افسانه ام امروز تیمارم کنید 

 

سرو از قدش گردد خجل از بس که می چسبد به دل 

من عاشق آن چانه ام امروز تیمارم کنید     

 

از دیدنش جان بر لبم او را نبینم چون شبم 

تاریک گشته خانه ام امروز تیمارم کنید 

 

دایم گریزد وای من او جن و من بسم الله ام    

از کفر آن شکرانه ام امروز تیمارم کنید  

 

عمری که بی او سر شود هر لحظه یک عمری شود 

من پیر این دورانه ام امروز تیمارم کنید 

 

خورشید را پیغام ده دنیا سر زلفش گرفت

اما منش دیوانه ام امروز تیمارم کنید  

  

روح آزاد

روح آزاد تو را من می ستایم 

قلب ناشاد تو را من می ستایم 

 

طاقت این زندگی بسیار سخت است 

جان فولاد تو را من می ستایم 

 

دوست دارم های پاک و بی دریغت 

خنده شاد تو را من می ستایم 

 

گریه های گرم و بغض بی نهایت 

درد و فریاد تو را من می ستایم 

 

روزها دلواپسی شبها غریبی 

ناله در باد تو را من می ستایم 

 

کاش می مردم ولی چشم تو می خفت 

خواب با یاد تو را من می ستایم 

 

 من شبم خورشید پاک آسمانی 

روح آزاد تو را من می ستایم

 

یک غنچه لبخند

مرا یک غنچه لبخند تو کافی است 

نگاه مهر مانند تو کافی است 

 

تنفس در هوایی که در آنی 

مرا تا روز پیوند تو کافی است 

 

اگر صد روز هم رویت نبینم 

خیال سرو دلبند تو کافی است 

 

بیا و ناز کم کن لب تو بگشای 

مرا آهنگ یکچند تو کافی است 

 

اگر با دیگرانت هست میلی 

مرا یک عمر سوگند تو کافی است 

 

مرا دیوانگان دیوانه دانند 

برایم دانش و پند تو کافی است 

 

اگر دنیا به کامم تلخ گشته  

مرا یک حبه از قند تو کافی است 

 

اگر ملک ری ام تاراج رفته 

بخارا و سمرقند تو کافی است 

 

بیا خورشید بر من زودتر تاب 

شب تاریک در بند تو کافی است