-
دخترم ماهور
یکشنبه 8 اسفند 1389 20:56
دخترم ماهور می بوسم تو را با هزاران شور می بوسم تو را زندگی در دستهایت جاری است چشمه سار نور می بوسم تو را سالها در انتظارت بوده ام از زمان دور می بوسم تو را لب چو بگشایی مرا ٬ موسیقی است با دف و تنبور می بوسم تو را چشمهایت منبع الهام من از تو ام مشهور ٬ می بوسم تو را دوست دارم شیطنت هایت گلم چون شوم رنجور می بوسم تو...
-
خط چشمان تو
جمعه 14 آبان 1389 11:56
صورت ماه تو آیینه کیست؟ قلب پاک تو قرنطینه کیست؟ هیچ دانی ، دل سودا زده ای که تپد بهر تو در سینه کیست؟ مُهر عشق تو به پیشانی من دست مِهر تو پر از پینه کیست؟ خود بگو ، گوهر زیبایی تو بی ثمر در ته گنجینه کیست؟ این همه رستم دستان چه کنند؟ دختر بخت تو تهمینه کیست؟ کهکشان گم شده در غمزه تو خط چشمان تو نقشینه کیست؟ عشقِِ ما...
-
از نگاه تو
جمعه 7 آبان 1389 19:32
از نگاه تو شعر می روید راز دل در ترانه می جوید می خرامد غزل به دفتر من آنچه ناگفتنی است می گوید در میان هزار عطر نفیس بوی گل از تن تو می بوید زندگی با تو عین خوشبختی است بی خبر راه کعبه می پوید چشمه سار دلت عجب صاف است عیب عاشق چه خوب می شوید قلب من قصر پادشاهی توست مدعی هر چه خواست می گوید چشم من جای پای خورشید است...
-
بهشت رویایی
جمعه 23 مهر 1389 14:17
دل ندارد چرا شکیبایی از تو ای دلبر تماشایی روز اول که دیدمت گفتم نیست مانند تو فریبایی چشم از دیدنت نشد سیراب چشمه لایزال زیبایی این همه دوری از تو کافی نیست؟ یا بیا یا برو به تنهایی بی تو از زندگی گریزانم کاش دستت به خون بیالایی دل ازاین جهل و خودپسندی مُرد زنده ام کن به لطف دانایی شعر می گویدم نه من او را به همین...
-
کار دل
چهارشنبه 21 مهر 1389 12:17
بتاب از هر طرف ای آفتابم که روی از روی ماهت برنتابم من از چشم تو می بینم جهان را نگاهم کن که خود را باز یابم دلم بردی به مژگان سیاهت از این دلدادگی غرق ثوابم من از آن درد بی درمان که دانی نمی میرم ٬ مگر گیرم جوابم زبانم بند می آید بگویم میان کهنه و نو در عذابم غزل با عشق می گویم بدانید ندارد کهنه و نو عشق نابم مرا...
-
دلبند
شنبه 17 مهر 1389 09:19
به خداوندی خدا سوگند من ندیدم شبیه تو دلبند جان عشاق می رسد بر لب آن زمانی که می زنی لبخند تا دهان باز می کنی به سخن در دلم آب می شود صد قند از خرامیدنت همین کافی است افکند سر به زیر سرو بلند عاشقان در کمین چشمت٬ تا با نگاه افکنی به هر یک بند من ِ مجنون ولی ندارم تاب تا به مویت نگیریم به کمند تو بر افلاکی و منم در خاک...
-
هر کس رویایی دارد!
دوشنبه 12 مهر 1389 11:35
هر کس رویایی دارد رویای باران خاک است و رویای گل خورشید رویای آهو دشت است و رویای کبوتر آسمان هر کس رویایی دارد رویای مادر فرزند است و رویای باغ میوه رویای سنگ کوه است و رویای رود دریا هر کس رویایی دارد رویای زبان گوش است و رویای دل محبت رویای چشم نگاه است و رویای دست ٬ دستی دیگر هر کس رویایی دارد رویای دیوار درخت است...
-
خوش به حال دلم!
یکشنبه 4 مهر 1389 09:13
خوش به حال دلم که با دل توست قبله اش رو به سوی منزل توست چشم های دلم ٬ که بگشایند آنچه می بیند او شمایل توست اینچنینم مبین که می بینی پای عقلم هنوز در گِل توست سالها هم ٬ اگر سکوت کنم چشم دریایی ام به ساحل توست جان به جانم کنند می گویم دل من کشته مُرده دل توست این غزل های تَر که می خوانی کار من نیست نیست٬ حاصل توست...
-
اتوبوس شام غریبان
دوشنبه 29 شهریور 1389 11:46
- این بود صندلیِ ردیف سومت؟ - اگه با خودش این کارو نکرده بود ، الان رو صندلی ردیف سوم نیشسته بودیم. این را که گفتم ، اتوبوس از پلیس راه مبارکه گذشته بود. صندلیها پر بود از دخترهایی که بیشترشان دانشجو بودند. ریموند جابجا شد و گفت : - تا شیراز که نمیتونیم مثِ چوب بشینیم. تو برو بالا ، منم رو همین نیمکت دراز میکشم....
-
یادت
یکشنبه 21 شهریور 1389 09:16
رفتی تو از کنارم و یادت نمی رود یک دم صدای خنده شادت نمی رود رفتی چه زود و باغ به یادت بهار ماند حس حضور دوست به عادت نمی رود رفتی ولی هنوز نگاهم به خط توست گویا به راه عشق ٬ مدادت نمی رود با رفتنت غم آمد و آنی دلم گرفت بازآ که تا رساندم به مرادت نمی رود چشمم به راه تا که گذاری قدم بر او خار و خسم نگر که به بادت نمی...
-
شب آفتابی
شنبه 20 شهریور 1389 19:51
می دونم رنگ دلت آبیه ٬ آبی حتم دارم به آسمونم تو می تابی می دونم موهای مانند حریرت ٬ می شکنه شیشه عمرَمو به تابی می دونی دنیا رو من با تو شناختم؟ واسه هر سئوال من صد تا جوابی وقتی یادت می کنم مست می شم مست به خدا قسم که تو شراب نابی دل مهربون تو هر جا که باشه پر می شه وجودم از دلت حسابی توی عشق و عاشقی کم نمی آری گرچه...
-
ماه و خورشید
شنبه 13 شهریور 1389 11:43
ماه و خورشید اسم قصهایه که تاحالا بیشتر از هر قصهای برای دخترم ماهور تعریف کردهام. از وقتی خیلی کوچیک بود. شاید از دو سالگی ، شاید هم زودتر. هنوز هم هر وقت شبها ، قبل از خواب ازش میپرسم : دخترم چه قصهای دوست داری برات تعریف کنم؟ میگه : ماه و خورشید! * * * یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیشکی نبود. یه دختر کوچولوی...
-
جدایی
شنبه 30 مرداد 1389 12:00
شب هجر من ندانم که چرا سحر ندارد مگر آفتاب حسنت به دلم نظر ندارد؟ همه شب در این امیدم که پیامی از تو آید مگر از دل نزارم ٬ دل تو خبر ندارد؟ غم خود به ناله گفتم که مگر به راه آیی عجبا که ناله هم بر دل تو اثر ندارد! زده ام به آب و آتش که رسم به خاک پایت گل من ٬ مگو به کویت قدمم گذر ندارد برو از میان چشمم که نبینمت...
-
چشمت مبند بر من!
یکشنبه 10 مرداد 1389 11:27
جانا من از تو دارم این شور و عشق و مستی چشمت مبند بر من ٬ در هر مکان که هستی گل دارد آرزوی روی تو در خیالش من در تعجبم از ٬ این قدر خامدستی ماه از فروغ رویت روشن شده جمالش اما خبر ندارد ٬ در اوج خودپرستی یاد تو در دل من ٬ مثل نفس کشیدن حس می کنم که جان از اندام من گسستی دیگر نمی شوم من دلتنگت ای پری روی چون آمدی و...
-
دعایم کن
چهارشنبه 6 مرداد 1389 09:34
اگر در خانه قلب تو مهمانم ٬ دعایم کن اگر هر لحظه در یاد تو می مانم ٬ دعایم کن اگر باران عشق از چشمهایت تند می بارد تصور کن که من هم زیر بارانم ٬ دعایم کن اگر غم سینه ات را می فشارد مثل من هر روز منم مثل تو جزو مهربانانم ٬ دعایم کن اگر چشم انتظاری تا عزیزت باز برگردد به یادم باش من هم چشم گردانم ٬ دعایم کن اگر روح تو...
-
ستاره های چشم تو
شنبه 2 مرداد 1389 08:54
ستاره های چشم تو ٬ تو آسمون بی کسی وقتی که چشمک می زنه ٬ پر می کشه دلواپسی غنچه اون لبای تو ٬ تو باغ خشک زندگی وقتی که لبخند می زنه ٬ گل می شه هر خار و خسی ترانه صدای تو ٬ توی کویر لحظه ها وقتی به گوشم می رسه٬ می رم تو باغ اطلسی به من بگو مهربونم ٬ تو مهربونتری یا من؟ وقتی که من می پرم و هنوز تو ٬ توی قفسی! توی حصار...
-
وقتی نگاهت می کنم!
چهارشنبه 30 تیر 1389 09:50
وقتی نگاهت می کنم آرام می گیرد دلم چشمم به راهت می کنم آرام می گیرد دلم وقتی که بعد از این همه سرگشتگی٬ یک ثانیه سر در پناهت می کنم آرام می گیرد دلم وقتی زلیخای دلم غرق جمالت می شود یوسف به چاهت می کنم آرام می گیرد دلم وقتی که باران می زند بر شیشه چشمم٬ نظر بر روی ماهت می کنم آرام می گیرد دلم وقتی به آتش می کشد غم٬...
-
خواستم از دل تو دل بکنم باز نشد!
جمعه 25 تیر 1389 11:39
خواستم از دل تو دل بکنم باز نشد خواستم قید نگاهت بزنم ٬ باز نشد خواستم فاش کنم راز دلم را یک روز کار امروز به فردا فکنم ٬ باز نشد خواستم بی سر و سامانی بلبل گویم چشمم افتاد به سرو چمنم ٬ باز نشد خواستم چشم بر آن ماه درخشان بندم شب شد و ظلمت این انجمنم ٬ باز نشد خواستم لب به لبت بیشتر از این نشوم دل بر آمد به فغان از...
-
روح مهربان
چهارشنبه 23 تیر 1389 09:52
ای روح مهربانت چون قطره قطره باران دستم به دامنت ٬ بار بر قلب مهربانان آن پلک دلفریبت آهسته تر به هم زن شاید به هم بلرزد دلهای بی قراران لب را اگر ببندی ٬ چشمت زبان گشاید چشمت مبند دیگر ٬ بر ما امیدواران بازآ که دل ندارد غیر از تو آشنایی می میرد از غریبی در شهر آشنایان حیف است اگر گذاری پا بر زمین ٬ بیا و پایت گذار هر...
-
روی تو
شنبه 19 تیر 1389 23:35
ندیدم بهتر از روی تو رویی گل از روی تو می سازند گویی اگر سرگشته کوی تو هستم نباشد بهتر از کوی تو کویی خرامان می روی از پیش چشمم مرو آهوی وحشی سو به سویی قدت موزون تر از سر روان است چمن بی تو ندارد رنگ و رویی جهان را می توان در چشم تو دید ندارم جز نگاهت آرزویی کمندت قتلگاه عاشقان است چه یلهایی اسیر طره مویی! من از عطر...
-
دلتنگی
شنبه 12 تیر 1389 16:12
دل بیچاره ام این روزها تنگ است٬ می دانی؟ حدیث آرزومندی تو از رویم نمی خوانی؟! قدم آهسته تر نِه بر دلِ ترد و بلورینم که شاید تکه هایش را بچسبانم به آسانی نمی خوانم من ازچشمت دل ازمن کنده ای یا نه من اما دل نکندم از نگاه تو ٬ به فرمانی نمی گویم که غمگینم اگر صد سال هم گریم که تو هر دم در آغوش خیالم ٬ شادتر مانی نیابد...
-
نگار
سهشنبه 8 تیر 1389 12:39
ساعتش را نگاه کرد. هر روز همان موقع میآمد. البته هفتهای دو روز. گرچه دلش میخواست هر روز بیاید ولی نمیشد. درست مینشست روبروی "استاد" تا وقتی سر از کاغذ برمیدارد و قلم را میزند توی قلمدان، او را ببیند. با صدای ناله قلم، استاد با خود زمزمه میکرد. مینوشت. ولی فقط صدای هانفسش میآمد و هوای اتاق را...
-
به دلم می گم رهاش کن می گه نه!
شنبه 5 تیر 1389 20:58
به دلم می گم رهاش کن می گه نه واگذارش به خداش کن می گه نه بش می گم طاقت دوری نداری ٬ برو و بازم صداش کن می گه نه چشای قشنگ شو بسته رو تو ٬ با چش بسته نگاش کن می گه نه اون دیگه برای تو یار نمی شه جون خسته تو فداش کن می گه نه وقتی خیلی خیلی کردی هواشو یاد مهربونیاش کن می گه نه اگه هم صحبتیش از دستت رفت یادی از خاطره هاش...
-
سه شب
سهشنبه 1 تیر 1389 09:45
شب اول : شب آرزوها امشب لیلة الرغائب است! یعنی شب آرزوها . . . می گویند فرشته ها امشب به زمین می آیند تا آرزوهای ما را به آسمان ببرند و از خدا بخواهند که برآورده سازد! اگر امشب فرشته ای را دیدی آرزویت را به او بگو . . . این متن پیامکی بود که در اولین شب جمعه ماه رجب از مشهد برای دوستانم فرستادم. اکثرشان برایم جوابی...
-
شب آرزوها
یکشنبه 30 خرداد 1389 22:18
چند روز گذشته یا بهتره بگم سه شب گذشته مشهد بودیم. جای همه تون خالی . . . بعله سوغاتی هم آوردم. داستان این سه شب روحانی و پر از عشق رو به زودی به عنوان سوغات با تمام جزییات و اتفاقاتی که افتاد براتون تعریف می کنم. شاید همین فردا یا پس فردا . . .
-
زندگی چیست؟
چهارشنبه 26 خرداد 1389 14:21
زندگی چیست؟ کمی خندیدن حال و احوال تو را پرسیدن زندگی چیست؟ پس از دلتنگی صورت ماه تو را بوسیدن زندگی چیست؟ شراب چشمت جرعه درجرعه شبی نوشیدن زندگی چیست؟ گرفتن دستت پا به پای قدمت رقصیدن زندگی چیست؟ همه گوش شدن جز صدای تو صدا نشنیدن زندگی چیست؟ همه چشم شدن قد و بالای چو سروت دیدن زندگی چیست؟ شمیم تن تو با تمام دل و جان...
-
شاهزاده
دوشنبه 24 خرداد 1389 15:07
دیشب با دخترم ماهور رفتیم سوپر محل خرید. دست همدیگه رو گرفته بودیم و خرامان خرامان در تاریک روشن سروستان مان می رفتیم. ماهور گفت : - بابا جون ٬ یه چیزی بگم؟ - بگو عزیزم. - من می خوام شاهزاده رو از دست رُشا درآرم و باهاش ازدواج کنم! خندیدم. اینقدر بلند که ماهورم به خنده افتاد و هر دو خندیدیم. وقتی برگشتیم خونه ٬ قضیه...
-
ازدواج های آقای عنبری
یکشنبه 23 خرداد 1389 10:33
از زیرزمین اداره بیرون آمد تا به طبقه چهارم برود. نگهبان صدایش زد. - نمی دونین آقای عنبری کجاست؟ زنی جوان و زیبا در یک کاپشن چرم مشکی نگاهش می کرد. یک سرباز نیروی انتظامی کنار زن ایستاده بود. - من خانمش هستم. یه شکواییه هست ٬ ایشون باید بیان کلانتری! چشمان وحشتزده ای داشت. به زیرزمین برگشت. سمینار هنوز ادامه داشت. به...
-
زن
شنبه 22 خرداد 1389 09:44
لافِ قدرت نزنم ، خانه عشق است تنم سرِ تعظیم فرود آر به پایم ، که زنم! عشقِ قدرت که تو داری همه از بین برد قدرت عشقِ من آباد نماید وطنم این همه لطف که در کون و مکان می بینی شمه ای بود ز زیبایی روح و بدنم لیک در طول زمان جور و ستم ها کردید روحم آزرد و شکست این بدنِ سیمتنم آنکه از روز ازل بود گنهکار تویی آنکه می دید...
-
سفر
جمعه 21 خرداد 1389 12:57
- بازم که داری گریه می کنی! - دلم می سوزه . . . چی کار کنم؟ - ای بابا . . . اون خدابیامرز حالا داره به ریش ما می خنده . . . به خدا راحت شد! خیال می کنی مرگ ناراحتش کرده؟ نه والله! - خیلی زندگی رو دوست داشت . . . دلش نمی خواست بمیره! زن میانسال با چادر سیاهش پهنه اشکی را که روی صورتش جاری بود ٬ پاک کرد. اینقدر گریه...