بار دیگر چون مرا دیدی مرنجان چشمهایت را ببند
چون مرا آرام دیدی یا پریشان چشمهایت را ببند
قلعه و باروی دل را سالها می ساختم من ٬ سالها
با نگاهی رخنه کردی در دل و جان چشمهایت را ببند
جام چشمانت مرا بی می خرابم کرد و مست و بیقرار
مست بودن جرم باشد ملک ایران چشمهایت را ببند
طاقت بلبل کجا و نازهای بی شمار گل کجا
هر کجا دیدی کسی مست و غزلخوان چشمهایت را ببند
چشمهایت جانم آتش زد مرا ٬ سوزاند ٬ خاکستر شدم
چون گذر کردی بر این خاکستر آسان چشمهایت را ببند
چون شنیدی بلبلی می خواند آواز حزینی در چمن
یا نیا ٬ یا آمدی سرو خرامان چشمهایت را ببند
التماست می کنم می بوسم آن دستان گرم و ناز را
گر مرا دیدی تو ای خورشید تابان چشمهایت را ببند