ماهور

ماهور

وبلاگ شخصی حسین مثقالی
ماهور

ماهور

وبلاگ شخصی حسین مثقالی

بدشانس کیش و مات شد!

 

 مقدمه: چند وقت بود می خواستم مطالب وبلاگ فیلمنامه را که جایی برای معرفی طرحها و فیلمنامه های سینمایی و تلویزیونی ام بود به این وبلاگ منتقل کنم و عنوان وبلاگ شخصی ام را بر آن بگذارم اما هر بار فرصت نمی شد تا اینکه فرصت مغتنمی در یکی از مسافرتهایم پیش آمد واین کار را شروع کردم.  

در ادامه دومین مطلبی را که در وبلاگ فیلمنامه نوشتم برایتان نقل می کنم. بقیه را هم به مرور منتقل خواهم کرد.  

 
  
      بالاخره فیلم سینمایی کیش و مات به تهیه کنندگی و کارگردانی جمشید حیدری در مرداد و شهریور در تهران و شهرستانها اکران شد. در این فیلم حمید گودرزی و الناز شاکردوست نقشهای اصلی را بر عهده داشتند و اکبر عبدی ، بهنوش بختیاری ، نیما شاهرخ شاهی و جمعی دیگر از هنرمندان به ایفای نقش پرداختند. فروش فیلم متوسط بود و برای تهیه کننده و کارگردان غیر قابل قبول. من هم به عنوان فیلمنامه نویس یا به عبارت بهتر نویسنده فیلمنامه اولیه دلم می خواست فیلم بیشتر بفروشد اما چنین نشد. اینکه چرا فیلم کیش و مات مخاطب زیادتری جلب نکرد دلایل زیادی دارد اما من از منظر فیلمنامه می خواهم چند سطری در این مورد بنویسم.  

      در سال 84 بود که بنا بر یک آشنایی اتفاقی من فیلمنامه ای را به نام بدشانس به جمشید حیدری دادم. ایشان از فیلمنامه بدش نیامد اما رفت فیلم گیس بریده را ساخت. بعد از اکران گیس بریده یک روز در تابستان 86 تلفن زد و مرا به دفترش دعوت کرد. فیلمنامه ای به نام کیش و مات نوشته و ثبت کرده بود ولی موفق به گرفتن پروانه ساخت برای آن نشده بود. می خواست فیلمنامه بدشانس مرا بسازد اما چون پرونده درخواست پروانه ساختش در ارشاد مفتوح بود ، پیشنهاد کرد بدشانس را به نام کیش و مات ارائه دهد و قصد داشت آن را در جزیره کیش هم بسازد. من هم قبول کردم قافل از اینکه با قبول این پیشنهاد بدشانسم کیش و مات خواهد شد! 

     من فیلمنامه بدشانس را که در شهری مثل تهران می گذشت برای تولید در کیش بازنویسی کردم و پس از چهار پنج بار رفت و برگشت رضایت جمشید حیدری جلب و قرار شد فیلم را کلید بزند. یک سال و اندی گذشت. یک روز در زمستان 87 ابراهیم وحید زاده به من تلفن زد و خبر دار شدم که کیش و مات به نام نویسنده دیگری ساخته شده است. به جمشید حیدری تلفن زدم و پیشش رفتم. شروع کرد به گفتن ماجراهایی که من از آن سر در نیاوردم . . . و در پایان قرار شد در تیتراژ و پوستر و اخبار فیلم اسم مرا به عنوان نویسنده درج کند و خشایار الوند به عنوان بازنویس. همینطور هم شد. 

     بالاخره در تابستان 88 به اتفاق همسر و دخترم رفتیم به دیدن فیلم. راضی ام نکرد. به نظرم فیلمنامه در بازنویسی شلخته شده بود. بیشتر تلویزیونی بود تا سینمایی. یک سوم آخر فیلم بهروز (قهرمان داستان) هیچ کاره بود و دیگران کار را جمع کردند. از همه مهمتر فرضیه دراماتیک فیلمنامه تقریباً بطور کامل از بین رفته بود. در فیلمنامه اصلی پس از اینکه بهروز در بیمارستان  می فهمد که در خودکشی هم بدشانسی آورده ، تصمیم می گیرد همان جا کار خودش را تمام کند اما پریسا به او می گوید کسانی که در زندگی همیشه بدشانسی می آورند یک شانس خیلی بزرگ در انتظارشان است. بهروز هم حرف او را قبول می کند و خودش را نمی کشد. چون احساس می کند شانس خیلی بزرگی که پریسا قولش را داده خود اوست و عاشقش می شود. از این به بعد کل داستان در فیلمنامه بر اساس همین موضوع پیش می رود اما در فیلم متاسفانه خبری از این مسئله وجود ندارد.   

     در ادامه برای علاقمندان متن کامل فیلمنامه کیش و مات را که من بر اساس فیلمنامه بدشانس نوشتم درج می کنم. 

۱۸ مهر 1388 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد